در این وجیزه سعی میشود با وام گرفتن از کتاب "چرا سیاستمداران دروغ میگویند" نوشته جانجیمرشایمر، تا حدودی این مسأله را تبیین کنم.
مرشایمر در قسمت اول این کتاب دو دیدگاه را راجع به دروغ بیان میکند. در دیدگاه اول کسانی که معتقدند دروغ تحت هر شرایطی اشتباه و گناه است. و دیدگاه دوم-که آنها را فایدهگرایان مینامد- معتقدند اگر دروغ بیشترین سود را برای بیشترین افراد داشته باشد، جایز است. و مرشامیر خود را جزو دسته دوم میداند.
نویسنده در ادامه این کتاب هفت نوع دروغ را بر شمرده و توضیحاتی راجع به آنها مینویسند که مختصری از آن توضیحات ذکر میشود:
1. دروغ بین دولتها: دولتها دروغ میگویند تا بیشترین منفعت و کمترین ضرر را داشته باشند.
2. دروغ هراس افکنانه: در مورد یک مسأله خاص دروغ میگویند. یعنی مسأله آنقدرها هم مهم نیست، اما آن را بزرگ جلوه میدهند تا منفعت ملی کسب کنند.
3. لاپوشانی استراتژیک: رهبران کشورها، اطلاعاتی را از مردم جامعه خود پنهان میکنند، چون ممکن است با اطلاع از آن، جامعه از هم بپاشد.
4. اسطوره سازی میهنی: ما حق هستیم و دشمنان ما ناحق و باطلاند. این دروغ در جهت ایجاد هویت ملی یک کشور است.
5. دروغهای لیبرالی: رهبران دموکرات مرتکب چنین دروغی میشوند، تا اعمال و رفتارهایی را که با هنجارهای دموکراتیک مغایر است، پنهان کنند.
6. امپریالیسم اجتماعی: رهبران به خاطر منافع خودشان، یا حزبشان و یا گروه خاصی از جامعه دروغ میگویند.
7. لاپوشانی بیشرمانه: رهبران دروغهایی میگویند که اشتباهات خود را لاپوشانی کنند.
وی معتقد است پس از پایان جنگ سرد، آمریکا قدرت برتر دنیا شد و کشورهای بعدی فاصله زیادی دارند.مگر چین! که چین هم به دلیل مشکلات داخلی نمیتواند آمریکا را به تحدی مستقیم بطلبد.
آمریکا از سال 1985 تا کنون بیش از پنج جنگ به راه انداخته، و ایجاد جنگ جدید از سوی این کشور بعید به نظر نمیرسد.
در جنگی که ایالات متحده آمریکا علیه عراق در سال 2003 به راه انداخت، بهانه جرج بوش ذخیره سازی وانبار سلاحهای کشتار جمعی توسط رژیم بعث عراق بود. دروغ جرج بوش از نوع دروغ هراس افکنانه بود. چرا که بعدها ثابت شد ادعای جرج بوش، ادعایی واهی و بیاساس بوده است.
اما مهمتر اینکه، دروغ هراس افکنانه پیامدهایی را هم به دنبال دارد، از جمله؛ پس از آنکه مردم و اذهان عمومی فهمیدند به آنها دروغ گفته شده، اعتمادشان نسبت به رهبرانشان سلب میشود و تا مدت زیادی این حربه پاسخگو نخواهد بود.
سیاستی که باراک اوباما رییس جمهوری آمریکا راجع به مسأله سوریه و حکومت بشار اسد اتخاذ کرد نیز همان راه رفته ی جرج بوش درقبال صدام بود که البته اینبار به سرانجام نرسید. باراک اوباما ادعا کرد که دولت بشار اسد در قبال مخالفینش از سلاح شیمیایی استفادهکرده است و مجامع بین المللی و قدرتهای بزرگ باید در این ماجرا ورود کنند. هراس افکنی این بار کارگر نشد، چرا که هنوز خاطره دروغ دولتمردان به مردم در سال 2003 فراموش نشده و مدت زمان لازم برای فراموش کردنش نیز سپری نشده است.
البته شواهد حاکی است تا به حال دوبار در سوریه از سلاح شیمیایی استفاده شده است. خانم کارلا دل پونته عضو کمیسیون تحقیق سازمان ملل متحد از طرف این سازمان مأمور به تحقیق راجع به استفاده سلاح شیمیایی در سوریه شد. وی در گزارش خود نوشت که مخالفان دولت بشار اسد از سلاح شیمیایی استفاده کرده اند، ولی گزارشش در سازمان ملل خوانده نشد، و بعد از آنکه مورد بازنگری و بازنویسی قرار گرفت و بخشهایی از آن حذف شد، به وی اجازه قرائت داده شد.
از طرفی دیگر مخالفت گروههای فعال مردمی و ضد جنگ در آمریکا، باعث شد تا مردم در بعد وسیعتری نسبت به آغاز یک جنگ جدید و به بار آوردن هزینههای هنگفت، اعتراض کنند. (عدم پاسخگویی دوباره دروغ هراس افکنانه)
اما در اروپا، دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس، نیز تمایل چندانی برای حمله به سوریه از خود نشان نداد و تصمیم را به پارلمان این کشور سپرد که با مخالفت اکثریت اعضا روبرو شد. و آمریکا اینبار از همراهی یار دیرینه خود در تجاوز علیه کشورها بازماند.
البته عامل سرسختی جریان مقاومت اسلامی در منطقه به رهبری جمهوری اسلامی ایران در حمایت از سوریه را نباید فراموش کرد، که کار را بیش از هر جنگ دیگری برای ایالات متحده آمریکا و متحدانش سخت کرده و هزینههای جنگ احتمالی را غیر قابل پیش بینی میکرد.
منبع: سایت رویکرد